سازم ای ساز شکسته ای به خاک غم نشسته خیلی وقته بی صدایی راحت هرجان خسته تا تو خاموشی و تنها همصدا کی دارم ای دوست آب شد دل از فراغت بر تنم چی مانده جز پوست برای تن های مرده نفس دم مسیحا می دونم که تو تبارت می رسه به عرش اعلا سازم ای ساز شکسته ای به خاک غم نشسته خیلی وقته بی صدایی راحت هرجان خسته تا تو خاموشی و تنها همصدا کی دارم ای دوست آب شد دل از فراغت بر تنم چی مانده جز پوست تو خود بودن مایی اگه تنها یه صدایی پر بخشش پر ایثار با تموم بی ریایی لب فرو بسته من گو بی صدایی تو مرگه ناله کن که ناله تو مث بارون واسه برگه سازم ای ساز شکسته ای به خاک غم نشسته خیلی وقته بی صدایی راحت هرجان خسته تا تو خاموشی و تنها همصدا کی دارم ای دوست آب شد دل از فراغت بر تنم چی مانده جز پوست