میون این همه سکون لبای بادو میبوسی، نگاهت رو به رقص نامنظم شاپرک میدوزی ادامه میدی با این که میدونی به عمر ما قد نمیده پیروزی پیروزی، پیروزی، پیروزی ادامه میدی با این که میدونی به عمر ما قد نمیده پیروزی به عمر ما قد نمیده پیروزی دنبال تو گشتم هر لحظه و هر لحظه تو دیکته نمیکنی اما رد تو سرمشقه ما قهرمان نیستیم این رو گفتی و جنگیدی میخوام دنبال تو گشتن همه سهم تو از من بشه داشتم مرهم میساختم، خطم از خون گفت باهات همدرد شدم، دیدم دردم تموم شد جنونم رو کشتم قبل خط مقدمت تو خلاصم میکنی گرچه سرده مسلسلت خاله زنک این شهر چه بسیاره من رو غیر ننم کسی نمیشناسه چقدر خودتو دوست داری اینو به هر کی میگفتم میفهمیدم روح آدم ها چقدر پرتی داره این رنج خونه زاده، منم سربار ساقی طناب پوسیده میخوام از دار فانی گفتم ریاست با ریا، قدرت با غد شروع میشه و لو میرن این کلمه ها آنی تا ما شدن چه راهی، تا راه شدن چه باری وزن مردم رو بلد شیم بدیم قافیه آزادی اون رکب تاریخ که همه رو دو در کرده ما دنبال قهرمانیم و ما شدن سخته میون این همه سکون لبای بادو میبوسی، نگاهت رو به رقص نامنظم شاپرک میدوزی ادامه میدی با این که میدونی به عمر ما قد نمیده پیروزی پیروزی، پیروزی، پیروزی ادامه میدی با این که میدونی به عمر ما قد نمیده پیروزی به عمر ما قد نمیده پیروزی ناگهان موریان، ناگهان گم ما قهرمان نیست، میدونه و می جنگه تو تاریخ میمونه بدون جغرافیا میشه سنگ صبور توو دست مخراج کار نه زنجیر جدید گردن نه حلقه ای به گوشش حلقست نه بنده بندست هم از یار میگیره عیار هم جلا میبخشه به مثقال ناگهان صوتا کیمیا میشن به طلا کیسه بریده یادشه ریشه تاره به تارش با کشش پاره نمیشه میوفتم یاد شلیک، راوی دیکته میگم از هر چیز و ناچیزش با این که همچنان تاریکه میشم آیینه دایی مردک این شهر چه بسیاره من رو غير ما کسی نمیشناسه نشونی بگیر از خون رو دار قالی کلاغی که از خورشید گرفتگی نور رو قاپید زنده باد آیینه بازتاب مصور ما با چهره های مردد پر از طعنه ها میشناسیم هم رو با رد پا از جای چنگ و زخم حال گرفتیم واسه آینده سر و سامون ما قهرمان نبود شد،ما رو غیر ما کسی نمیشناسه هویت بخشید به نگاه جلوه گرفتن جلوه ها زنده باد شهر آیینه ناگهان قصه