من دشت های دور را گشتم اما غم آنجا هم بود من سرزمین پاک از تاریکی را گشتم اما غم آنجا هم بود باغ را گشتم عشق را کاشتم اما غم رویید من کوچه را گشتم، آسمان را دیدم اما غم آنجا هم بود میگویند از آنجا که نرگس میروید خاکش پر شورش و گرم است من خاک را یافتم و دور گوش پیچیدم اما غم آنجا هم بود میگویند از پس هر زمستانی سخت و سرد بهاری میاید آن بغض را چشیدم و بر بهار رسیدم اما غم آنجا هم بود من خانه ای داشتم دور تر از دریا آنجا لبخندی بود آخرین روزم به سویش دویدم دیدم غم آنجا هم بود من خانه های کور را گشتم اما غم آنجا هم بود من در طوفانی سخت نفس هایم را داشتم اما غم آنجا هم بود دویدم دویدم تا نقطه ای باشم در روزگار یارانم آنجا تک و بی یار بر موجی رقصیدم دیدم غم آنجا هم بود