بخندی میخندم بگریی میگریم بجنگی میجنگم بسازی میسازم بسان جریان آبی که پای دیوار تو میخزد میکند میبرد میخزد میکند میبرد زره به زره قطره به قطره دانه به دانه زره به زره قطره به قطره دانه به دانه تا روزی که ... به جنگی بخندم بگریی بسازم بخندی بجنگم بسازی بگریم به امید شهری خیالی که شاید دارد آبی زلال تر سروی بلند تر نوری روشن تر خاکی پر بار تر رنگی زیبا تر فرشی پر نقش . دلی پر نور تر که بگیرد، که بگیرد که بگیرد، که بگیرد من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر من، تو، او، ما، شما را در بر