باز تو از کوچه ما گذشتی باز کمی دور این خانه گشتی تا هوا ناگهان تازه تر شد دنیا از قدم های تو با خبر شد من که سرخورده و خسته بودم در این خانه آهسته بودم شبم با تو رنگ سحر شد ♪ شعر من در این شب سیاه برایت از سپیده می خواند ابر دلتنگ آواز من در آسمان چشم تو می ماند بارانی و من ابری در بهار در شعرم بخوان از چشمم ببار بارانی و من ابری در بهار در شعرم بخوان از چشمم ببار ♪ باز تو از کوچه ما گذشتی کمی دور این خانه گشتی سکوت شبم را گرفتی من رها بین بیداری و خواب سراسیمه و گیج و بی تاب در آیینه ام جا گرفتی بارانی و من ابری در بهار در شعرم بخوان از چشمم ببار بارانی و من ابری در بهار در شعرم بخوان از چشمم ببار مست و سرخوشی در آوای من دیروزم شدی باش فردای من