زیر درخت سپیدی با برگ های لرزان گم شد نگاه آبیِ یک عاشق پریشان اشک از دلش می ریزد و ترانه ای می خواند آهنگی که تا زنده ام در یاد من می ماند کجا باید از زیر بار آن زمان بگریزم از یاد و جای خالیِ آن دوست عزیزم عزیزم، عزیزم ♪ روی زمین نشسته و سر بر زانو گرفته گونه هایش تر و سرخ و دلش خرد و شکسته با گل های قالیچه و گلدان های پیچک عجین شده تصویر او با آن اتاق کوچک بخشید و اما رفت و با او خنده های او رفت یک تکه از من هم با اسباب های او رفت با او رفت، با او رفت ♪ آرام و ساکت رفته و نشانه ای نمانده جز یک نقاشی لای یه کتابچه نخوانده در خاطرم اما هنوز از لحظه جدایی تصویری از لبخند او مانده به یادگاری ای قاصدک اگر دیدی دو چشم آسمانی سلام من را به آن یار زیبا می رسانی می رسانی، می رسانی، می رسانی ای قاصدک اگر دیدی دو چشم آسمانی سلام من را به آن یار زیبا می رسانی می رسانی، می رسانی، می رسانی