این نسل من از درد خود بی خبر، مایوس و سرگردون و خسته این نسل من جوونیش رفته هدر، خورده به سنگ سرش شکسته میزنه چارپایه دیوار انتظار، مهر باطل خورده شده بی اعتبار بی تفاوت زده به نابودی دل رو، مثل گندم دسته دسته میشه درو به دست و پا زده زنجیر بردگی، در خودفریبی شده ماهر خشک و تشنه پی اثبات وجود، درگیر و وهم شکل و ظاهر برده پناه زیر سایه ی اعتیاد، دوخته دستش به سوزن قرص و مواد بی اعتقاد از معرفت شده جدا، جای امید رو گرفته اشک خدا ای خدایا... باراللها...