روزای تاریک تابستون قدم به قدم به یه راه دور فکر نکن واسم جالب بود عقربه و زمان که ثابت بود روزای تاریک تابستون قدم به قدم به یه راه دور فکر نکن واسم جالب بود عقربه و زمان که ثابت بود روزا منو کشت و رفت ولی محکم ریششو ساخت و درک کرد منو ولی منو تنهام گذاشت اون بهترینا واسه اوج سقوط بود که پرواز رو بفهمه ، بجنگه تا یکی حرفاشو بفهمه تا یکمی شاد شه و بخنده یکمی توجه بگیره محبت رو بیشتر از توقع ببینه کیه که بتونه یه عاشق و درک کنه معتادش باشه بدون اینکه ترک کنه نه منو تو همو نمی فهمیم لایق هم نیستیم همو نمی بخشیم رفیق ، من از گذشته گذشتم با اینکه بزرگ ترین ضربرو گذشتم زد به من رفتو بعدشم خط خطی کرد تصویرای ذهنمو ، مرد روزای تاریک تابستون قدم به قدم به یه راه دور فکر نکن واسم جالب بود عقربه و زمان که ثابت بود روزای تاریک تابستون قدم به قدم به یه راه دور فکر نکن واسم جالب بود عقربه و زمان که ثابت بود می گن چرا اشک می ریزی اگه تو هم بودی جای من اگه مثل من می دیدی تو بیشتر از من میریختی می گن چرا اشک می ریزی اگه تو هم بودی جای من اگه مثل من می دیدی تو بیشتر از من میریختی منم مثل تو بازیگرم فقط فیلمامو آتیش زدم فهمیدم وقتی هیچکی دورم نیست از قبل روانی و آسی ترم