سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمیشود یاد سمن من نمی کند ساقی سیم ساق من گر همه دُرد می دهد کیست که تن چو جام مِی جمله دهن نمی کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زآن سفر دراز خود عزم وطن نمی کند ♪ با همه عطر دامنت آیدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند تا به هم می کند پیشه کمانم (تا به هم می کند پیشه کمانم) کشته غمزه تو شد حافظ جفا من (کشته غمزه تو شد حافظ جفا من) سرو چمان من چرا میلت کرد (سرو چمان من چرا میلت کرد) همدم گل یاد سمن نمی کند سرو چمان من چرا ♪ دل به امید روی او همدم جان نمی شود جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکند دی گِلِه ای ز طُرِّه اش کردم و از سرِ فُسوس پیشِ کمانِ ابرویش لابه همی کنم ولی خاک بنفشه زار را مشک ختن نمیکند