خدایا خسته گردم خلاصم کن پر از رنج و غم و دردم رهایم کن من از این نشعه بیزارم خداوندا بیا آغوش پاکت را از آنم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن از این درد و از این تنهایی و دیوار از این بد نامی و روح و تن بیمار از این افیون بی درمون لاکردار خداوندا خلاصم کن از این آوار خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن ♪ منم چون سایه ای در یک شب مهتاب که افتاده ز نیزاری به یک مرداب منم چون نی پر از ناله پر از فریاد خداوندا خلاصم کن از این بیداد خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن ♪ خدایا خسته گردم خلاصم کن پر از رنج و غم و دردم رهایم کن من از این نشعه بیزارم خداوندا بیا آغوش پاکت را از آنم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن