بنویس نامه نویس برای یارم بنویس از سرگذشت غربتم تا روزگارم بنویس اگه جوهری نمونده با خون رگ هام بنویس اگه کاغذت تمومه تن شب هام بنویس بنویس نامه نویس از دل زارم بنویس طفلکی دل دلکم و روز و حالم بنویس بنویس نامه نویس از دل زارم بنویس طفلکی دل دلکم و روز و حالم بنویس از غصه های بی صدام که آب می شن رو گونه هام خاطره گذشته ها که جون میدن پیش چشام دردونه هام های بنویس از سردیه فاصله ها جون میکَنم تو غصه ها یه دل دارم تو سینه و هزار حدیث از گریه ها بنویس نامه نویس از دل زارم بنویس طفلکی دل دلکم و روز و حالم بنویس بنویس نامه نویس از دل زارم بنویس طفلکی دل دلکم و روز و حالم بنویس بنویس نامه نویس روی ماسه های خیس داره می سوزه تنم واسه دریا بنویس ببین در عمق چشم من شکستن آهسته رو بگو به قاصدک بگو پیام این دل خسته رو بنویس نامه نویس از دل زارم بنویس طفلکی دل دلکم و روز و حالم بنویس بنویس نامه نویس از دل زارم بنویس طفلکی دل دلکم و روز و حالم بنویس