حصار یحصار یحصاری یحصاری یحصاری اون دو تا مست چشات، منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگاهت، داره آبم میکنه اون دو تا مست چشات، منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگاهت، داره آبم میکنه دستم، دست سختیه باز مث بختم دست تقدیره باز قلبم هنوز زخمیه جاش گاهی شیرینی ها زود میرن تلخ میاد جاش بهار بودیم مثل تحویل سالا نفهمیدیم چطور یهو برف میاد حالا از این و اون همش حرف میاد بالا تو هم پیِ جوابی توو تعبیر خواب ها باید دفتره وا شه هر ساعت هر دقیقه هر صفحه باشه شاید امروز برات مسخره باشه پیر بشیم ولی با هم مخزن رازه میگم شکر چون که برای اونه وگرنه عشق های الکی که فراوونه ها نمیدونم چیه بین من و تو ولی هر چی هست فراتر از تن هامونه اون دو تا مست چشات، منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگاهت، داره آبم میکنه اون دو تا مست چشات، منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگاهت، داره آبم میکنه خیلی وقته که مست چشاتم بازم شب صبح شد و وصل به نگاهتم درِ گوشت دارم حرف میزنم و تو هم باز بهم میگی محوِ صداتم آرتیستم و خوبم هم دیوونه ام گاهی سخت میشه اون هم میدونم باز بحث میشه اون هم بیهودست فقط فکرِ رفتنی موندن بی موندن سخته بخوابم وقتی تو کنارم نیستی تلخه به کامم این شبا ستارم نیستی یه اقیانوس بینمون فاصلست الآن ماهِ کاملم بودی الآن هلال هم نیستی ها جز تو به یادم هیچ نیست از تو ننویسم نوکِ مدادم تیز نیست معمولاً صبورم معمولاً صبورم ولی کم مونده تمومِ اراده ام ریز ریز اون دو تا مست چشات، منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگاهت، داره آبم میکنه اون دو تا مست چشات، منو خوابم میکنه ذره ذره اون نگاهت، داره آبم میکنه