ملک جمشید امیر چین یه روز کرد اسب خود را زین شب از دروازه بیرون زد به پهنای بیابون زد پس از ده روز در صحرا، هه سلامش کرد جوی و سبزه ای ناگاه به زیر آمد ز اسب و اسب را سیراب گردانید خودش زانو زد و نوشید یه تار موی ناگه بر لبش چسبید ز جا برخاست آهسته و مو را دور انگشتان خود پیچید به سوی چشمه بالا رفت آهسته ملک جمشید دید آنجا نه چشمه ست نه آب است فقط موج سراب است ملک جمشید برگشت بگفت آن تار مو را درون قاب زرینی نهادند ♪ می گن هر وقت کسی بر تار موی آن پری انگشت می ساید از آن تار این صدا بر گوش می آید ملک جمشید اسیر دختر شاه پریون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید اسیر دختر شاه پریون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید اسیر دختر شاه پریون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید اسیر دختر شاه پریون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد چطو شد، مجنون شد چه بد شد، مجنون شد مجنون شد، مجنون شد ♪ چطو شد (وای) ملک جمشید (وای) مجنون شد (وای) چطو شد (وای) ملک جمشید (وای) مجنون شد (وای) چه بد شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد مجنون شد، مجنون شد مجنون شد، مجنون شد مجنون شد، مجنون شد مجنون شد، مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد مجنون شد، مجنون شد مجنون شد، مجنون شد مجنون شد، مجنون شد مجنون شد، مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد ملک جمشید مجنون شد