نگاه من و تو به آسمونه کنارمونه فک میکنیم که یه جایِ دوره کلِ آرزوت یه حالِ خوبه رو این خاکِ مرده که درختش واژگونه همه خسته ایم از رنگِ مشکی که قلمش دزدیده شد به دستِ ابلیس برا حرکت نمونده یه قطره بنزین یه روزی تموم میشه این فصل زشتی همه خسته ایم از این وضعیت این شریعت رو دوشمونه نیست وصیت اون مرد همیشه میترسید از روزی که مادرش عمل بخاد و نیست هزینه اش میگن تو سَمو بکن تو بدنت سرنگ از ما که سرت پایین باشه و نزنی بلند فریاد عینِ شاخه درخت که خورده کتک از باد میزنن بالِ جوونی که باشه بلند پرواز پنچریم همه تویِ این مسیرِ پُر از سنگ گرسنه افتادیم رویِ جزیره پُر از گنج توصیم اینه بهتون زنجیره بلندتر ببندید به قلباتون جای دستگیره هنرمند اینجا برا نفس کشیدنم ضوابط میخای مهم نی برا کسی که تو داری سوادِ زیاد، اصلاً حالِ من و تو رو نمیفهمه که نفس گرمی که میاد از پشتِ طلایِ سیاه مگه چند سالِ دیگه هستیم کنار این زمین که با تیر کمون از آسمونم ستاره میزنیم مگه چی بهمون میرسه از دامِ این فریب که تو این جاده تاریک برا هم چاله میکنیم خورد میشی آروم آروم یهو میشکنی وقتی احساست نمیزاره بکنی از این خاک یه جایی می بُری، قیدو میزنی با خودت میگی دیگه وقتشه بپری از این خواب نگاه من و تو به آسمونه کنارمونه فک میکنیم که یه جایِ دوره کلِ آرزوت یه حالِ خوبه رو این خاکِ مرده که درختش واژگونه همه خسته ایم از رنگِ مشکی که قلمش دزدیده شد به دستِ ابلیس برا حرکت نمونده یه قطره بنزین یه روزی تموم میشه این فصل زشتی میدیدم روزا چطوری میگذشت (آره) میدیدم همه دارن تو نقشِ منجی میرن منتظر خورشیدی گرم و امیدیَن همه بریدن و زندگیشون طوره دیگست کسی نمیگیره از این همه کُمدی درس قدیما گلو نشون میداد و مشتو میبست حالا همه جا شده سلولِ گرگِ بیرحم هیچ ماهِ کاملی نمونده پُشتِ این اَبر همه منتظر روزی ان که مژده میدن میدیدم که مردم فقط پیِ مرده میرن اگه بخوان بمونن باهات بت قول نمیدن انگار جایِ شهرِ من اینجا یه بُعدِ دیگست میزنن و خودشون و لو نمیدن جای کاپ سلول و مسواک و حوله میدن رول روسی بازی میکنن یه عمر با مُخت ولی سرپا میمونی و میگی برد با توئه تا تو پورش و فُلِکسی مشتت پُره اون خدا رو میخاد که براش سجده کنه تو آینه داره میزنه زُل به خودش که چطوری تو این بیابون کشته شدش این همه پایکوبی برایِ گل به خوده مثه ماهی بادکنی گنده شده تو عمق مخش پُره خاطراتِ ظلم و بُرش بزا کلماتو پُشتِ خودت و برو نگاه من و تو به آسمونه کنارمونه فک میکنیم که یه جایِ دوره کلِ آرزوت یه حالِ خوبه رو این خاکِ مرده که درختش واژگونه همه خسته ایم از رنگِ مشکی که قلمش دزدیده شد به دستِ ابلیس برا حرکت نمونده یه قطره بنزین یه روزی تموم میشه این فصل زشتی