حوّامیه دارمت، تو سینه ام حتی با کمت یه زندگی نفس میسازی واسه تنها آدمت میخندی شادم و بغضم میگیره با غمت و هر دفعه نبودی تو فکرم ادامه دادمت بوی بودنت چه خوب مونده رو تنم و یادگاریتم یه طعم شور بوده رو لبم شبا تو من میزنه سوت بوف کور همش حال بوت خوبه رو تنم نمونده دلی براش، بس که کنده از دلش یه مغرور احساسی که گوش کرد به حرف منطقش یه نور تو آسمونی، خیلی دوری، همزمان همون قلب کوچیکی که وصل قلب من بهش مهد حس ناب جهان تو چشمات استتار کرده پشت پلک بسته ات، هی بخواب از قصه هام ماه منی، جلوم ابر میذاری خودت مثل ابر هی ببار هی بتاب مثل ماه ♪ بوی بودنت چه خوب مونده رو تنم و یادگاریتم یه طعم شور بوده رو لبم ♪ می بینم تو رو جلوم سرم میچینم این سودوکو رو دارمت و خود منی اگه کسی نمیدونه تو رو درست میده بهم حال بدی که نباشی دلیل شعرای منی منتظرم هنو واسه همین یه روز بگی مال همیم از پنجره دیدمت رو دیوار رو به روم کشیدمت جا موند هر دفعه دیدمت دلم انگاری زیر پیرهنت تقدیم تو این شعرا که میگمه چکیده مه عصارمه، میوه مه گاهی خوشیم از دوره شنیدنت نمیخوام تموم شه دیدنت در رفت از دستم شبا ابرو کردی سنگر اون پشت نمیمونی تا ابد، تو برمیگردی حتما هنو یادم مونده تصویر، هرچند اینم یه لحظه س که تو اوج خوابی اما رو گونه هات حرکت میکرد یه لبخند محو تیره تار جهان میرقصه زیر پات اگه لبخندتو ببینه بین دو تا لب نیمه باز چشاتو ببند اینجا چه غمگینه قصه ها مثل ابر هی ببار هی بتاب مثل ماه