به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز فرو ریخت پرها نکردیم پرواز نکردیم پرواز ببخشای ای روشن عشق برما ببخشای ببخشای اگر صبح را به مهمانی کوچه دعوت نکردیم ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی فرق صنوبر خبر نیست خبر نیست خبر نیست خبر نیست نسیمی گیاه سحرگاه را در کمندی فکنده ست و تا دشت بیداری اش می کشاند و ما کمتر از آن نسیمیم در آن سوی دیوار بیمیم ببخشای ای روشن عشق برما ببخشای ببخشای ای روشن عشق برما ببخشای به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز نکردیم آغاز