چشمت شاید کافه ای خسته از مشتری ست یک کافه در قلب خزان چشمت جایی مثل یک شهر خاکستری ست شهری پر از آوازه خوان دل سرگشته به تو برگشته با قلبم چه می کند نگاه دل فریب توهر لحظه تن مرا گشاده بر صلیب تو پرم از خلا ات ای چشمت شعر نایاب من بیرون بزن از خواب من برگرد از شب زمستانی برگردان مرا به حیرانی با عطرت ای زیبا خانه را تازه کن با خود مرا اندازه کن چشمت شاید کافه ای خسته از مشتری ست یک کافه در قلب خزان چشمت جایی مثل یک شهر خاکستری ست شهری پر از آوازه خوان دل