نفسی هست و دمی هست و از اون کهنه شراب ، هم کمی هست واسه ی شنیدن شکوه ی آدم ، هنوزم آدمی هست منه اهل قناعت از امروز تا قیامت به هرچی بی نیازه می دم دسته رفاقت می دم دسته رفاقت به هرچی بی نیازه می دم دسته رفاقت می دم دسته رفاقت آهای روزگار ، من چشام گریوندنی نیست آهای روزگار ، من دلم سوزوندنی نیست ما که خیلی حقیریم جهانش موندنی نیست یه پنجره واسه ورود آفتاب یه ایوون واسه پرسه های مهتاب یه دل ، یک دله از عاشقی بی تاب همین ما را بس ، همین ما را بس نفسی هست و دمی هست و از اون کهنه شراب ، هم کمی هست واسه ی شنیدن شکوه ی آدم ، هنوزم آدمی هست منه اهل قناعت از امروز تا قیامت به هرچی بی نیازه می دم دسته رفاقت می دم دسته رفاقت به هرچی بی نیازه می دم دسته رفاقت می دم دسته رفاقت آهای روزگار ، من چشام گریوندنی نیست آهای روزگار ، من دلم سوزوندنی نیست ما که خیلی حقیریم جهانش موندنی نیست یه پنجره واسه ورود آفتاب یه ایوون واسه پرسه های مهتاب یه دل ، یک دله از عاشقی بی تاب همین ما را بس ، همین ما را بس نفسی هست و دمی هست و از اون کهنه شراب ، هم کمی هست واسه ی شنیدن شکوه ی آدم ، هنوزم آدمی هست منه اهل قناعت از امروز تا قیامت به هرچی بی نیازه می دم دسته رفاقت می دم دسته رفاقت به هرچی بی نیازه می دم دسته رفاقت می دم دسته رفاقت به هرچی بی نیازه می دم دسته رفاقت می دم دسته رفاقت