آسمان چشم او آیینه کیست آن که چون آیینه با من روبرو بود درد و نفرین، درد و نفرین بر سفر باد سرنوشت این جدایی دست او بود آه آااه گریه مگن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دل های ما با غم هم آشنا کرد با غم هم آشنا کرد چهره اش آیینه کیست آن که با من روبرو بود درد و نفرین بر سفر این گناه از دست او بود این گناه از دست او بود ای شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد ای درخت پر گل من نو بهارت ارغوان باد ای دلت خورشید خندان سینه تاریک من سنگ قبر آرزو بود سنگ قبر آرزو بود آنچه کردی با دل من قصه سنگ و سبو بود