هرشب من و دل تا سحر در گوشه میخانه ها هرشب من و دل تا سحر در گوشه میخانه ها داریم از دیوانگی با یکدگر افسانه ها از می زده سر جوش ها از پند بسته گوش ها از می زده سر جوش ها از پند بسته گوش ها پیوسته با بیهوش ها، خو کرده با دیوانه ها سنگ ملامت خورده ها، از کودکان آزرده ها سنگ ملامت خورده ها، از کودکان آزرده ها تن مرده ها، دل زنده ها فرزانه ها، دیوانه ها مست از می مینای دل بنهاده سر در پای دل مست از می مینای دل بنهاده سر در پای دل آورده از دریای دل بیرون بسی دردانه ها از سینه برده کینه ها آئینه کرده سینه ها از سینه برده کینه ها آئینه کرده سینه ها دیده در آن آئینه ها عکس رخ جانانه ها گاهی ستاده چون کدو از می لبالب تا گلو گاهی فتاده چون سبو لب بر لب پیمانه ها