ای واژه بی معنی رویایی بی تعبیر آغازترین پایان آزادترین تقدیر از قلب تو می روید نبض غزلی تازه پنهان شده ای در من گمنام پر آوازه تو سایه خورشیدی تو بوسه ای در بحران تو دلهره ای آرام مهتابِ تر از باران ای واژه بی معنی رویایی بی تعبیر آغازترین پایان آزادترین تقدیر از قلب تو می روید نبض غزلی تازه پنهان شده ای در من گمنام پر آوازه آرامش طوفانی می سازی و ویرانم رسوایی رازآلود می پوشی و عریانم ♪ من حادثه بر دوشم من عشق نمی دانم در هیچ تمامم کن تا زنده شود جانم ای واژه بی معنی رویای بی تعبیر آغازترین پایان آزادترین تقدیر من را تو به خود خواندی معشوقه ناخوانده دل را به ازل بسپار یک دم به ابد مانده