نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد چه سیب های قشنگی! حیات نشئه تنهایی است و میزبان پرسید قشنگ یعنی چه؟ قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال و عشق ، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس. و عشق ، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد مرا رساند به امکان یک پرنده شدن و نوشداری اندوه؟ - صدای خالص اکسیر می دهد این نوش و حال ، شب شده بود چراغ روشن بود و چای می خوردند چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی چقدر هم تنها! خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی. دچار یعنی عاشق و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد چه فکر نازک غمناکی و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است. و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست. خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آنهاست نه وصل ممکن نیست همیشه فاصله ای هست اگر چه منحنی آب بالش خوبی است. برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر، همیشه فاصله ای هست دچار باید بود و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد و عشق سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست و عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند نه صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر همیشه عاشق تنهاست و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز و او و ثانیه ها روی نور می خوابند و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به آب می بخشند و خوب می دانند که هیچ ماهی هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشود و نیمه شب ها ، با زورق قدیمی اشراق در آب های هدایت روانه می گردند و تا تجلی اعجاب پیش می رانند. هوای حرف تو آدم را عبور می دهد از کوچه باغ های حکایات و در عروق چنین لحن چه خون تازه محزونی