مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده منو رها نمیکنه شب که از راه میرسه غربتم باهاش میاد توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد من غمای کهنه مو ور میدارم که توی میخونها جا بذارم میبینم یکی میاد از میخونه زیر لب مستونه آواز میخونه مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه منو نمیکنه گرمییه مستی ناب توی رگهای تنم میبینم دلم میخواد با یکی حرف بزنم کی میاد به حرفهای من گوش بده اخه من غریبه هستم باهمه یکی آشنا میاد به چشم من ولی از بخت بدم اونم غمه مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه خسته از هر چی که بود خسته از هر چی که هست راه میفتم که برم مثل هر شب مست مست باز دلم مثل همیشه خالیه باز دلم گریه تنهایی میخواد بر میگردم تا ببینم کسی نیست میبینم غم داره دنبالم میاد مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه