قهر و ناز اندازه داره سوز و ساز اندازه داره دل شکستن در جهان اندازه داره فتنه با افتادگان اندازه داره ترسم دگر با صفا نشوی گر ز بند دورنگی رها نشوی عشق تو گر رنگ هستی پذیره تا زنده هستی در تو نمیره ♪ چه می پرسی ز فریادی که پنهان در گلو دارم که مُهر خاموشی بر لب که مهر خاموشی بر لب ز بیم آبرو دارم میان گریه میخندم میان خنده می گریم خدا را خدا را با خیال خویش این سان گفتگو دارم قهر و ناز اندازه داره سوز و ساز اندازه داره دل شکستن در جهان اندازه داره فتنه با افتادگان اندازه داره