تصورهای باطل نقش بست آینده ما را به تصویری مجازی خط كشید آیینه ما را ♪ رفاقت ها محبت ها چرا، زیبا سرابی بود گذشت لحظه های عشق ما، آشفته خوابی بود ♪ غرورم را لباست میكنم باز التماست میكنم تا وقت دیدار دو چشمم فرش پایت میكنم جانم فدایت میكنم من را میازار من را میازار ♪ برای خنده هایت بر من و بر اشك خونینم دلم تنگه برای سر نهادن های تو بر دوش و بالینم دلم تنگه برای با تو بودن ها دلم تنگه نفس با تو كشیدن ها دلم تنگه تصورهای باطل نقش زد آینده ما را به تصویری مجازی خط كشید آیینه ما را رفاقت ها محبت ها چرا، زیبا سرابی بود گذشت لحظه های عشق ما، آشفته خوابی بود غرورم را لباست میكنم باز التماست میكنم تا وقت دیدار دو چشمم فرش پایت میكنم جانم فدایت میكنم من را میازار من را میازار ♪ شكستن های قلب پرغرورم تحمل كردن روح صبورم شمردن های تكرار شب و روز غم شب، تلخی و تنهایی روز برای آن دو چشم كهربایی كه آتش زد مرا با بی وفایی برای بوسه هنگام دیدار وداع تلخمان با چشم نم دار شكسته قلب من بشكستی و از من نپرسیدی دم سوزنده آهم دیدی و هرگز نترسیدی هنوزم آسمانم را فقط تنها تو خورشیدی كشانیدی به ویرانی مرا از هم تو پاشیدی غرورم را لباست میكنم باز التماست میكنم تا وقت دیدار دو چشمم فرش پایت میكنم جانم فدایت میكنم من را میازار من را میازار