تو که نازنده بالا دلربایی تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی تو که مشکین دو گیسو در قفایی به مو گویی که سرگردون چرایی بمیرم تا تو چشم تر نبینی شرار آه پر آذر نبینی چنان از آتش عشقت بسوزم که از مو رنگ خاکستر نبینی دلم دردی که دارد با که گوید گنه خود کرده، تاوان از که جوید دریغا نیست همدردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید ♪ تو که نازنده بالا دلربایی تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی اگر از کوچه ما گذر می کنی به من سر بزن، به من سر بزن دَ دَ دست و دلم از ساز گم شد همه راه ها پُرپیچ و خم پُرپیچ و کج راست گفتم دلم من، دل به دیدار تو خوش بود که از دست رفت کار دل دلم دردی که دارد با که گوید گنه خود کرده، تاوان از که جوید دریغا نیست همدردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید ♪ شبیه ترس هامم این روزها شبیه ترسم از همیشه تنهایی ولی تو نترس، تو انقدر خوبی که هیچوقت تنها نمی مونی