میشه از کنار درز باز پنجره نور ماهو روی این شهر دید چند ساعت میشه که روبه روی آینه خیره میشه به چند موی سفید دیره باز باید رفت روز تکراری با سردرد دنیا می چرخه گم میشه لابه لای شهر دنبال لبخندی خسته از صورتای سرد نه نرو سمت تاریکی میشه دید با غروب شهر راه برگشتو نه نرو سمت تنهایی نفس بکش بر روی خاک میشه خالی شد رفت بین عابرای شهر قدم میزنه رو به تیرگی لبخند میزنه باز باز