وقتی رفتش بدون دیگه برنمگیرده لحظه زندگی توو لحظه گاهی شیرین گاهی تلخه گاهی آسون گاهی سخته بکن گذشته رو ترکش اون که دستو پاتو بسته خواستم خودم بسازم خواستم اون که دوست دارمو دورم بسازم اگه گودن زیره چشمام کوتاهه موم ولی بلنده راهم گاهی ام لغزید پام وقتی بدون هراس میرفتم لب تیغ راه بدون هیچ تضمین راهو رفتم باز میپرسی چرا من اینجام وقتی رفتش بدون دیگه برنمگیرده لحظه زندگی تو لحظه گاهی شیرین گاهی تلخه گاهی آسون گاهی سخته بکن گذشته رو ترکش اون که دستو پاتو بسته مامان ببخش نشدم اون که میخوای پسر سر به راهت که شبا خونه میاد چشا تا خود صبح خون بیدار از نوجوونیش خیلی دوره ایمانت چون من رفتم پله ها رو پنج تایی بالا ساختمش هر جور تنهایی تا حلا انوشه نیستم رفتم تنهایی تا ماه بودم اولی الان میان ده تایی باهام اگه کسی غممو ندید چون قایم بودش پشت یه لبخند مریض همیشه تو هم دستمو نگیر هنو هیچکسی اون روی سگمو ندیده نه وقتی تا صبح میرم تو فکر نمیره رو هم یدونه پلکم روحم تو زندون جسم میره یه روز در به رو در خلقت وقتی رفتش بدون دیگه برنمگیرده لحظه زندگی تو لحظه گاهی شیرین گاهی تلخه گاهی آسون گاهی سخته بکن گذشته رو ترکش اون که دستو پاتو بسته