دم صبح باد سرد، تن و پوستو کرد سفید ته شب ابر و برف روی مهتابو کشید تا که نور از راه رسید رنگ برگارو کشید گفتم باد سرد بیا هر وقت نوبتم رسید ♪ منفی زیاده دورم ریخته بدبینن اینا چه بی ریخته چقد زشت شدی بس که تسلیمی رفتی بیرون انگاری ترخیص شدی ترس دور میشه انگار چشم گذاشتم سنگ بود جلوم روش ریلو ساختم بیشتر همیشه این ذهنو داشتم یک بودم جلوش صدتا صفرو کاشتم چون کافی نیست چون کافی نیست من بی نهایتو میخوام سر رام نیا الان سطحی نیستم دوست دارم غرق شم تند برم بدون پيچ شوس كنم رد شم بهتر که میشم پیروز شدم با یکی کَل دارم دیروز خودم یا نمیرم سراغ کار یا تا دسته کوهو میرم بالا بعد تپه روز و شب شب و روز کل هفته کل ماه کل سال حمله حمله اونی که بروئه خود موتوره یه سری اگزوزن کارشون غرغره ترس ترمزه اونی برده که برا چیزی که میخواد تا ته گازو پر کنه فکر مغشوشه ارزون نفروشه برام الماسه زندگی هر روزش کوش چرا رفت چی شد کجاس دیگه نه جاش فکر آینده پتانسیل چون کافی نیست راضی نه این دفعه جدی تره بازی نه اشیاق و احتیاط از هم جداست دانش کافی نیست عمل کجاست دم صبح باد سرد تن و پوست و کرد سفید بی روح بدنم ته شب ابر و برف روی مهتابو کشید تا که نور از راه رسید انگار خورشید حرفامو شنید تو راه انقد خوش میگذره که میرسم باحال نی استراحت تو لیست کارام نی نقطه شروع یه روزی بوده مقصدم وای نمیسم فعلاً پره مخزنم صاف گردنم سر بالا رو به جلو مستقیم جهت تا زندم راضی نمیشم هیچوقت درخواستم یه کلمه ست بیشتر چون کافی نیست چون کافی نیست بی نهایتو میخوام سر رام نیا الان