گفتی که پیدایی اینجا و اونجایی آزاده و دلدار راهی دریایی من رد پایت را با اشک می شویم پی ات نمی گردم تویی که بازآیی چه حال زیبایی (آه) چه حال زیبایی (آه) سرگشته و تنها در اوج شیدایی به نام خداوند بخشنده ی مهربان (آه) که سختی های فراوان نهاد در ره رندان بیاموخت به این جمع سرگشته و حیران هستی، نبرد و رزمنده است انسان سپاس ای ایزد بخشنده و حنان که به بنده ی پرخطا باز دهد فرجام یگانه درمان فقط اوست و بس گریان و خندان گویم اوست و بس سپاس ز یزدان جاوید رهنما که حباب عشقش مرا نجات داد در بلا (وو!) به من شادی آموخت و کردم غم رها ره بستان نشانم داد ته قهقرا گفتا: "خوش و خرم همی شاد بیا" "سرمست دل و جان، تند همچو باد بیا" "هراسان، شتابان به انتهای باغ بیا" "بزم است تا طلوع، می بده ساقیا" در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی حال غریبی ست این، گویی تو رؤیایی در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی به جان خریدم من این شور و شیدایی در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی حال غریبی ست این، گویی تو رؤیایی در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی به جان خریدم من این شور و شیدایی (چنگ می زنم بر ساز، دست می زنم بر دست) (به جان خریدم من این شور و شیدایی) (آه) چراغونی چه تابان است در بدو ورود (آه) همچو گنجی در رهم پیش است این شمع و فروغ (آه) چو رباطی اندر عالم در این لیل و نهار (درسته) مرتب جویای مهرم به دنبال بهار (آه) سرگشته ام هرچند ز برم نیست انگور (نه!) مدهوشم و رسوا، دگرم نیست درمون (نه!) تنو می شویم از خود در این ماهتاب (وو!) شکوفا می شوم ز گرمی آفتاب (تاب) ره بیرون نشان ده به همه دیو صفتان (بیرون!) عوض کن جای همدم رو به جا حیله گران (آها) اگر اهل می و پیاله نیستی، تو نیا اگر شور و دل شیدا نداری، تو نیا (نیا) زیرکی نیست برنجانی ز خود آدم را (را) هنر آن است بیاموزی ز عشق عالم را (هو!) این فلک زیباست اگر زیبا تو رفتار کنی (آیه) پر ز عالم میشوی گر که دلی باز کنی (باز کن) پرسش کن از آن کس که مدام خیره است (درست) حقیقت نزد شیفته، فقط او دیده است (اون دیده!) می گویدت که نیستمم اهل دروغ (نه!) کهکشانی ساخته شد بر پایه و نظم و اصول (هو!) تلخی ام نیست شود از شکرم یاد کنند (یاد کنند) اسمی بگذارم، زنده تنم خاک کنند (خاک کنند) بنده ی گوشه نشین راهی پرواز کنم (واااز) پایان هر آن سختی سخن باز کنم (هووو!) در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی (گفتی که پیدایی) حال غریبی ست این، گویی تو رؤیایی (اینجا و اونجایی) در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی (گفتی که پیدایی) به جان خریدم من این شور و شیدایی (اینجا و اینجایی) در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی (آزاده و دلدار) حال غریبی ست این، گویی تو رؤیایی (اینجا و اونجایی) در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی (راهی دریایی) به جان خریدم من این شور و شیدایی (در سر چه سودایی) (یا، در سر چه سودایی) (آی، دل، شیدا، شیدا، شیدا) شیدا (در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی) (حال غریبی ست این، گویی تو رؤیایی) (در سر چه سودایی، در دل چه غوغایی) (به جان خریدم من این شور و شیدایی) چنگ می زنم بر ساز، دست می زنم بر دست به جان خریدم من این شور و شیدایی به جان خریدم من این شور و شیدایی