این یه ترانه ای مرده است تعبیر قهوه ای تلخ توی تفاله های یک کابوس تعبیر خط خطی های شعرای زخمی کهنه که زوزه میکشن تو گلوم هر روز ♪ من اون ته فنجون مثل مترسکی که بین یه گله کلاغ گوشتخواره دارم تکه تکه می میرم ♪ هرچی که مونده از سایه ام می ریزه اون ته فنجون دارن صدامو آتیش میزنن ته مونده چشمامو روی نیزه ها کردن گل می کشن بومیای قبیله ♪ خاکسترم رو باد مثل یه لنگه جوراب انداخته رو صورت ساعت دالی دارم ذره ذره می میرم ♪ ته این فنجون یه مرده داره میخونه تو تفاله ته این فنجون قبرِ یه آدمک زنده به گوره ته این فنجون