ما دو همچین فرقی هم نداریم هر دو بازیچه ی روزگاریم من در حسرت یه نگاهت اون اما اون اما انگار نمی بینه که من اینجام نمی بینه دست گرمش رو می خوام من اینجا هر جور میرم سر راهش اون باز به من نیست حواسش چون انگار انگار نمی بینه که من اینجام نمی بینه دست گرمشو میخوام بی تفاوت رد میشه از کنارم مثل اینکه اصلا من واسش یه دیوارم من اما حاضرم تو حسرتم تنها بمونم تا نشکنه شیشه نازک غرورم من اما حاضرم تو حسرتم تنها بمونم تا نشکنه شیشه نازک غرورم من اما حاضرم تو حسرتم تنها بمونم تا نشکنه شیشه نازک غرورم من اما حاضرم تو حسرتم تنها بمونم تا نشکنه شیشه نازک غرورم