دختر خانی و من عاشق و رعیت پسرم وای اگر آتش عشق تو نیفتد ز سرم دختر خانی و زیبایی باران داری پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم دختر خان با دو ابروی غزل خوان زده ای در دل طوفان دختر خان دختر خان تو با آن پیرهن گلدار شده ای دلبر و دلدار دختر خان به لب چشمه نرو یار دل ما را تو نیازار که رغیبان نشسته در کمینند خنده ی سرسریت را موج آن روسریت را نگذاری که این و آن ببینند دختر خان با دو ابروی غزل خوان زده ای در دل طوفان دختر خان دختر خان تو با آن پیرهن گلدار شده ای دلبر و دلدار دختر خان دختر خان با دو ابروی غزل خوان زده ای در دل طوفان دختر خان دختر خان تو با آن پیرهن گلدار شده ای دلبر و دلدار دختر خان