قوقولی قو، قوقولی قو، قوقولی قو قوقولی قو، قوقولی قو، قوقولی قو قوقولی قو، خروس می خوانَد از درونِ نهفتِ خلوتِ ده از نشیبِ رهی که چون رگِ خشک در تنِ مردگان دوانَد خون می تَنَد بر جدارِ سردِ سحر می تراود به هر سویِ هامون نرم می آید گرْم می خوانَد بال می کوبد پَر می افشانَد نرم می آید گرْم می خوانَد بال می کوبد پَر می افشانَد قوقولی قو، قوقولی قو، قوقولی قو قوقولی قو، قوقولی قو، قوقولی قو قوقولی قو، خروس می خوانَد می گریزد سوی نهان، شبِ کور گَرم شد از دمِ نواگرِ او سردی آورْ شبِ زمستانی کرد افشای، رازهای مگو روشن آرای صبحِ نورانی نرم می آید گرْم می خوانَد بال می کوبد پَر می افشانَد نرم می آید گرْم می خوانَد بال می کوبد پَر می افشانَد