دستتو بده به من، دستمو میدم به تو تو مزار آبا ِد اين کشورِ گُم، گُم نشو همغمِ غارت شده؛ آرزو-پرپر نباش! خشمتو شعله کن و رو به غارتگر بپاش! تشنگی، قحطى، مرگ! سمتِ ما میباره و خدا، مدفونه زيِر این آواره! اما من توی این ویرونکده قلبمو میدم به تو اما تو روو به رویا اومده دستتو بده به من توی این میهنِ مرگ-آرزو رو به اوج زندگی شعر یه حماسه رو نعره کن تاخودِ رها شدن! دستتو بده به من، دستمو میدم به تو تو مزار-آباِدِ اين كشو ِر گٌم، گٌم نشو به من و تو شک نکن شک نکن به ما شدن فاتحِ زیباترین، بهترین، فردا شدن! ایرج جنتی عطایی