این آخرین قرار بود میون تاخیر و هجوم کنار رفت و اومد ِ بدرود های ناتموم اومده بودی که بری که اتفاق افتاده شه که تو شب فرودگاه سقوط عشق ساده شه وقتی که میدیدی منو که گرم پا به پا شدن زیر بلندگو و نئون منتظرم، معطلم دستمو می گرفتی و لبخند میزدی و من وسوسه میشدم تو رو پنهون کنم تو بغلم! همه نگاه می کردن و من از خودم کم می شدم گیج و نگاهمرده و مبهوت و مبهم می شدم واسه پشیمون کردنت از سفر یک طرفه دلم میخواس کمک بگیرم از غزل، از خاطره دلم میخواس معجزه می کردم هواپیمای تو بره به جانب جهان، اما بدون تو بره! تو رو به سرزمین بی من رفتی و پرواز تو منو به یه آینده ی عجول و بی گذشته داد امروز از اون سیا-سفیدای مرور تو و من بجز همین یه عکس رنگی چیزی یادم نمیاد تن پوش لاجوردی و شال گردن زمردی همه نگاهم به تو بود تا تو جماعت گم شدی اومده بودی که بری که اتفاق افتاده شه که تو شب فرودگاه سقوط عشق ساده شه